English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (6557 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
chargeable U قابل بدهی یا پرداخت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
due bill U در CL به این شکل تنظیم میشود : بدهی به اقای ..... مبلغ ..... است که عندالمطالبه پرداخت خواهد شد . تاریخ .... این سند بر خلاف برات و سفته به حواله کرد قابل پرداخت نیست
Other Matches
the d. of a debt U پرداخت بدهی
liquidation U پرداخت بدهی
realisation [British E] [of something] U پرداخت بدهی [اقتصاد]
realization [American E] [of something] U پرداخت بدهی [اقتصاد]
liquidation [of something] U پرداخت بدهی [اقتصاد]
rebate U پرداخت قسمتی از بدهی
rebates U پرداخت قسمتی از بدهی
due U بدهی موعد پرداخت
solvency U توانایی پرداخت بدهی
default U عدم پرداخت بدهی
defaulted U عدم پرداخت بدهی
monetization U پرداخت نقدی بدهی
defaulting U عدم پرداخت بدهی
defaults U عدم پرداخت بدهی
amortization U پرداخت بدهی به اقساط مساوی
insolvency U عدم توانایی در پرداخت بدهی
monetization U پرداخت بدهی دولت از طریق انتشارپول
tax avoidance U اجتناب از پرداخت مالیات کاهش بدهی مالیاتی
an insolvent estate U دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
debt of honour U بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
judgement dept U بدهی که دادگاه حکم پرداخت انرا صادر نموده است
delegatee U کسیکه پرداخت بدهی شخص دیگر به او واگذار شده است
current liability U اقلامی از بدهی که پرداخت انها از محل دارایی جاری باشد
sets of bill U نسخ ثانی و ثالث و ..... برات که در انها به اصل اشاره وذکر میشود که هریک تازمانی قابل پرداخت هستندکه دیگری پرداخت نشده باشد
ransom U وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
ransoms U وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
exigible U قابل مطالبه قابل پرداخت
collocation U ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
remittable U قابل پرداخت
payable U قابل پرداخت
reimbursable U قابل پرداخت
bill payable U برات قابل پرداخت
dishonours U قابل پرداخت نبودن
chargeable call U مکالمه قابل پرداخت
dishonouring U قابل پرداخت نبودن
dishonoured U قابل پرداخت نبودن
dishonour U قابل پرداخت نبودن
dishonors U قابل پرداخت نبودن
dishonoring U قابل پرداخت نبودن
payable at destiination U قابل پرداخت در مقصد
payable at maturity U قابل پرداخت دراینده
payable immediately U قابل پرداخت فوری
payable in advance U قابل پیش پرداخت
dishonored U قابل پرداخت نبودن
payable in arrears U قابل پرداخت در سررسید
due U ذمه قابل پرداخت
due U پرداختنی قابل پرداخت
accounts payable U حساب قابل پرداخت
payable to order U قابل پرداخت به حواله کرد
solvable U واریز شدنی قابل پرداخت
payable to bearer U قابل پرداخت در وجه حامل
foreign bill U برات قابل پرداخت در خارج ازکشور
frozen U سرمازده غیر قابل پرداخت تاانقضامدت
benefits payable to surviving dependents U مزایای قابل پرداخت به وابستگان بازمانده
net amount payable to contractor U مبلغ خالص قابل پرداخت به پیمانکار
deferred dividened U سود اعلام شده و قابل پرداخت در تاریخ معین
bill time draft U برات و سفته قابل پرداخت درتاریخ معین در اینده
special acceptance of a bill of U قبولی براتی که فقط در محلی خاص قابل پرداخت است
conversion U استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
conversions U استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
re issuable notes U اوراق بهادار در وجه حامل که پس از یک بار پرداخت دوباره قابل استفاده هستند
sight bill U حواله دیداری برات یا حواله ایکه در زمان ارائه قابل پرداخت میباشد
assemble capital stock U بقیه سرمایهای که به محض تقاضا قابل پرداخت است سرمایهای که بر مبنای ان مالیات محاسبه میشود
payable at sight U قابل پرداخت به محض رویت به رویت
progress payment U پرداخت مبالغ قرارداد طبق پیشرفت کار پرداخت مرحلهای
matte U فلز یامس پرداخت نشده وناخالص تکمیل یا پرداخت مات وبی جلا
matt U فلز یامس پرداخت نشده وناخالص تکمیل یا پرداخت مات وبی جلا
interim financing U پرداخت اقساط به طور کوتاه مدت پرداخت بینابین
usance U مهلت پرداخت پرداخت مدت دار
stop order U دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
fates U پرداخت یا عدم پرداخت چک سرنوشت چک
fate U پرداخت یا عدم پرداخت چک سرنوشت چک
droppage U کسری پرداخت کسر پرداخت
tax evasion U عدم پرداخت مالیات بصورت غیر قانونی فرار از پرداخت مالیات
carnet U اسنادی که در حمل بین المللی بکار برده میشود وموقع عبور محموله توسط کامیون از مرزهای متعددمحموله را از پرداخت حقوق گمرکی بین راه معاف می داردومحموله درمقصد باز وحقوق گمرکی مربوطه پرداخت می گردد
debited U بدهی
debts U بدهی
indebtedness U بدهی
liability U بدهی
debit U بدهی
due U بدهی
liability to disease U بدهی
liabilities U بدهی
debits U بدهی
debiting U بدهی
debt U بدهی
back U بدهی پس افتاده
national debt U بدهی ملی
liabilities and assets U بدهی و دارایی
legal liability U بدهی قانونی
debt U بدهی داشتن
debts U بدهی داشتن
acknowledgement of debt U اقرار به بدهی
debt perpetrator U خطاکار در بدهی
admission of liability U قبول بدهی
due bill U سند بدهی
an active debt U بدهی با ربح
floating debt U بدهی متغیر
debt perpetrator U مرتکب بدهی
absolute liability U بدهی مطلق
net debt U بدهی خالص
acknowladgement of debt U قبول بدهی
backs U بدهی پس افتاده
credit notes U سند بدهی
contingent liability U بدهی اتفاقی
current liability U بدهی جاری
debits U ستون بدهی
debits U حساب بدهی
promissory notes U سند بدهی
debiting U ستون بدهی
debiting U حساب بدهی
contingent liability U بدهی احتمالی
collective liability U بدهی جمعی
private debt U بدهی خصوصی
credit note U سند بدهی
bank overdraft U بدهی به بانک
book debts U بدهی دفتری
capital liability U بدهی سرمایه
public debt U بدهی دولت
liability insurance U بیمه بدهی
capital liability U بدهی درازمدت
debited U ستون بدهی
debited U حساب بدهی
debit U ستون بدهی
debit U حساب بدهی
to be in debt U بدهی داشتن
debit card U کارت بدهی
debit note U صورتحساب بدهی
debt burden U بار بدهی
arrear U بدهی معوق
arrear U بدهی پس افتاده
oxygen debt U بدهی اکسیژن
to get into debt U بدهی پیداکردن
promissory note U سند بدهی
promissory note U برگه بدهی
promissory notes U برگه بدهی
i paid the debt plus interest U بدهی را با بهره ان دادم
debiting U در ستون بدهی گذاشتن
deep in debt U تا گردن زیر بدهی
up to the eyes in debt U تا گردن زیر بدهی
consolidated debt U بدهی یک کاسه شده
charge account U حساب بدهی مشتری
debits U در ستون بدهی گذاشتن
debit U در ستون بدهی گذاشتن
embarrassed with debts U زیر بار بدهی
To be in debt up to ones ears. U غرق بدهی بودن
debited U در ستون بدهی گذاشتن
to pay one's way U بدهی بهم نزدن
claim for indemnification U ادعای تضمین خسارت مطالبه پرداخت خسارت مطالبه پرداخت غرامت
Do you have an extra pen to lend me? U یک قلم زیادی داری به من بدهی ؟
debiting U به حساب بدهی کسی گذاشتن
debited U به حساب بدهی کسی گذاشتن
emcumbered with debts U زیر بار قرض یا بدهی
debit U به حساب بدهی کسی گذاشتن
to keep ones he above water O از زیر بدهی بیرون آمدن
debits U به حساب بدهی کسی گذاشتن
to pay off a debt [mortgage] U بدهی [رهنی] را قسطی پرداختن
to detain one's due U بدهی خودرا نگه داشتن
billing U صورتحساب بدهی را تنظیم وارسال کردن
debt of record U بدهی قانونی record of court محکوم به
omittance is no quit tance U بستانکاردلیل پرداخته شدن بدهی نیست
to keep ones head above water خود را از بار بدهی رها کردن
pay off U با دادن بدهی از شرطلبکاری خلاص شدن
Could you lend me some money ? U می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
You must account for every penny. باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
ability to pay principle of taxation U اصل توانائی پرداخت مالیات برپایه این اصل مالیات بایدمتناسب با توانائی پرداخت مالیات دهنده وضع شود
debt discount U تفاوت ارزش اسمی بدهی واصل مبلغ
working capital U مبلغ اضافی سرمایه جاری پس از کسر بدهی
deficits U کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
deficit U کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
friendly front end U طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item U وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
Could you move the table a little bit ? U ممکن است این میز راقدری تکان بدهی ؟
archival quality U مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
subscribing U تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribe U تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribed U تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribes U تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
lien U حق تصرف مال یا ملکی تاهنگامیکه بدهی وابسته به ان داده شود
elegit U حکم توقیف اموال مدیون تا زمان واریز بدهی خود
good riddance <idiom> U وقتی چیزی را از دست بدهی وبخاطرش خیلی خوشحال باشی
escrow U سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
dividend warrant U چک پرداخت سود سهام اجازه پرداخت سود سهام
bilable U قابل رهایی قابل ضمانت
presentable U قابل نمایش قابل تقدیم
changeable U قابل تعویض قابل تبدیل
elastic U قابل کش امدن قابل انعطاف
presumable U قابل استنباط قابل استفاده
observable U قابل مشاهده قابل گفتن
combustible U قابل سوزش قابل تراکم
sensible U قابل درک قابل رویت
presentable U قابل معرفی قابل ارائه
tenable U قابل مدافعه قابل تصرف
adducible U قابل اضهار قابل ارائه
achievable U قابل وصول قابل تفریق
flexile U قابل تغییر قابل تطبیق
exigible U قابل تقاضا قابل ادعا
thankworthy U قابل تشکر قابل شکر
transferable U قابل واگذاری قابل انتقال
capacity U حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
Recent search history Forum search
1frangible
1one week they love you next week they hate you both weeks i got paid
1due amount
1afterbody and a forebody; at least one activatable flow effector on the missile or aircraft afterbody;
2single gas
1he booted them off to the isle of the lost
1 facing man power issue if some day my rigger will be free I provide you, project in on going and I send rigger to Jalalabad and Kundoz I am also
1a food shop let us "eat now,pay later"thanks to the Barrett name.
1offshoring
2Rowdy
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com